امیرحسین امیرحسین ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 22 روز سن داره

امیرحسین

دندان دوم

در دفترمان در دانشکده نشسته ام. مامان امیرحسین زنگ میزند و با خوشحالی می گوید: دندون دوم گل پسری هم کنار دندون اولش جونه زده! این اتفاق یکشنبه 29/2/92 افتاد. ...
31 ارديبهشت 1392

یک شب زیبا...

یادش بخیر... 15 سال پیش این حدودها! کلاس اول دبیرستان امام صادق(ع) بودم. اولین بار بود اسم " لیله الرغایب" را شنیدم. خدا خیرشان بدهد مسولین مدرسه را! دعوتمان کردند به روزه. البته اجباری نبود. شبش هم افطاری مشتی! بعد از افطار هم هرکس دوست داشت میرفت نماز خانه و اعمال این شب را انجام میداد. بماند که سال چهارمی ها شیطنت می کرند و برق را قطع می کردند و ماکلی می خندیدیم! داشتم به این فکر می کردم که باید در عبادت به شیرینیش نگاه کنیم و نه به سختیش. شاید آنقدر که ولن تاین را با آب و تاب تعریف کردیم "شب آرزوها" را اینگونه تعریف نکردیم. شاید دیده باشید در تبلیغات هتل ها یا رستورانها: یک شب زیبا و به یاد ماندنی! اقامتی خوش در هتل....! غذایی د...
26 ارديبهشت 1392

نون

چند روز پیش بابا نون خرید. هم بربری هم سنگک. امیرحسین از نون بربری خیلی خوشش اومد و نون به این گندگی را کرد تو دهنش و می خورد! اما از نون سنگک خیلی خوشش نیومد. امروز ناهار پدر بزرگ یه تکه نون باگت داد دستش با یه هول و هوس خاصی میخورد. اونقدر کرد تو دهنش که خمیر شد. بابایی میخواست ازش بگیره گیر نکنه تو گلوش،اما اون نمی داد. بالاخره بابایی گرفتش اما جیغ و فریاد اعتراض آقا پسر هم بلند شد! این روز ها تا منو میبینه ماما میکنه و تا بابایی را میبینه بابا میکنه! بعضی موقع ها هم سایلنت ماما یا بابا میکنه! انگار داره صدای ماهی در میاره! ...
26 ارديبهشت 1392

عید اومد!

امروز بالاخره امتحان بابایی تموم شد و خونه ما عید شد و سایه ترس و استرس و این چیزا از خونه ما پر کشید. گرچه این خوشی خیلی هم به درازا نکشید و دوباره حساسیت امیرحسین این بار به پوشک پمپرز، سه روزیه شروع شده و برعکس دفعات پیش بهتر که نشده بدتر شده. از دیروز دوباره سیستم را بردیم بدون پوشک! با پدربزرگ بردیمش دکتر و دوباره همون دستورات قدیم!
25 ارديبهشت 1392

دندون!

امروز یکشنبه 22 اردیبشهت مصادف با اولین روز ماه رجب و میلاد پر برکت امام باقر علیه اسلام اولین دندون پسری جونه زد! فعلا موفق به گرفتن عکس نشدیدم! پ ن: امتحان پایان دوره دکترای بابایی از فردا به مدت سه روز در دو نوبت صبح و بعد از ظهر برگزار میشه! از همه دوستان التماس دعا و طلب خیر داریم! ...
22 ارديبهشت 1392

خونه

امروز بعد از ظهر امیرحسین با مادری و پدربزرگ با هم رفتن کالسکه سواری. موقع برگشت وقتی به در خونه رسیدن امیرحسین کلی ذوق کرد و دست و پا زد! برای اینکه مطوئن بشن که امیرحسین در خونه را می شناسه یه نه. رفتن یه چرخ زدن و دم خونه یکی از همسایه ها ایستادن. ولی پسرک اصلا وامنشی نشون نداده! چندبار این کار رو  تکرار کردن اما امیرحسین اصلا ذوق نکرده! اومدن دم خونه همسایه بغلی بازم انگار نه انگار. دوباره اومدن دم در خونه و این بار امیرحسین دوباره ذوق کرده! مثل اینکه این آقا کوچولو خونه را میشناسه! ضمنا این هفته رفتیم پایش سلامت: وزن:7.800  میزان خواب: از ساعت 1:30 شب تا 8:30 فرداش! تو روز هم یک یا دوبار 40 دقیقه!
21 ارديبهشت 1392

دس دسی

یک هفته ای میشود که امیرحسین دست دسی میکنه! جالبه ما عروسی و جشن نداشتیم. منتهی بابایی براش زیاد کف میزنه! احتمالا از اونجا یادگرفته! وقتی بهش میگیم دست دسی خودش شروع میکنه دست زدن. دیشب وقتی هورا میکشیدیم امیرحسین دست میزد! چند تا دست میزنه و یهو دستاشو میکنه توی دهنش!  دست دادن را هم از باباش یاد گرفته و وقتی دستمونو به سمتش دراز میکنیم پس از اندکی مکث دست میده! دیگه تقریبا از بغل رفتن را هم یاد گرفته و وقتی بغل کسی دیگه است بهش بگی بیا، میپره بغلت! ...
13 ارديبهشت 1392

تقدیر

زیاد دیده ایم که در برنامه های تلویزیون آقایان که مهمان برنامه ها بودند از همسر خود تشکر می کنند. از بابت وقت های زیادی که در منزل نبودند و به خاطر اشتغال های فراوان نتوانسته اند در کنار خانواده باشند.آن دوران که هنوز ازدواج نکرده بودم این مطلب برایم بیشتر یک تعارف می نمود! اما الان در موضع یک همسری که پدر شده است خودم هم به همین مساله رسیده ام! دشواری ها و سختی های تر و خشک کردن یک پسر دوست داشتنی و شیطون در غیاب پدرش برای همسرم قطعا دشوار تر میشه و اون تمام این زحمات را بدون هیچ شکایتی انجام میده. توی این ایام اینقدر درگیر کار و درس هستم که شاید سه چهارساعت بیشتر برای عزیزانم وقت نگذارم. این روزها معمولا تا ساعت 8شب در مدرسه می...
3 ارديبهشت 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به امیرحسین می باشد